آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 26 روز سن داره

آراد

13 بدر و آمادگی واسه اومدنت

آراد مامان پسرم روز١٣ بدر با بابا نیما  رفتیم بیمارستان کسری چون تکون خوردنت کم  شده  بود. اما اومدیم خونه با حرف زدن بابا نیما شروع کردی به تکون خوردن. الهی فدات شم . پسرم این روزا همش مشغولم خونه رو راسه اومدنت آماده میکنم . خودمم دارم آماده میشم واسه ١١ روز دیگه. بابا نیما هم آمادست که گل پسرشو ببینه . این هفته بابا جونت وبابا ضیا  و عمو سینا حیاط و تمیز کردن و بیل زدن تا گل بکارن .منم گلدونارو مرتب کردم. ...
16 فروردين 1392

عیدت مبارک

آراد جونم عیدت مبارک. مهمونی های عید کم کم داره تموم میشه.و داریم یه سیزده بدر نزدیک میشیم. ١٧ روز دیگه میبینمت عشقم.بوووووووس. ...
10 فروردين 1392

اسم پسرم

                                                آراد گلم فرشته ی مهربونم دوستت دارم. آراد مامانی...... بوووووس ...
1 فروردين 1392

عید اومده ه ه ه ه.......

پسر گلم امروز ٣٠ اسفند ماه سال ٩١  امسال سال کبیسه بوده واسه همین اسفند ٣٠ روزست امسال سال زیاد جالبی نبود غم زیادی کشیدیم مادر بزرگ بابا نیما یعنی مامالی عزیز  رو از دست دادیم پسر گلم مامالی وقتی تو ٤ ماهه بودی توی شکمم خیلی دوستت داشت مخصوصا وقتی فهمید پسر هستی. گل من خلاصه ما امسال لحظه تحویل سال خونه بابا بزرگ بابا نیما یعنی بابالی بودیم و جای مامالی خالی بود. من و بابا نیما این سومین عیدی که با همیم.و هر سال خونه بابا ضیا بودیم لحظه سال تحویل به جز امسال. عزیییییییییییییییییز دل مادر  دوووووستت دارم .عیدت مبارک. چشم انتظار اومدنتم عسل مامان.فقط ٢٧ روز دیگه مونده تا ببینیمت. ...
1 فروردين 1392

بدون عنوان

پسر گلم تا دیروز اصلا خبری از زمستون نبود هوا کاملا بهاری بود کمی بارون میبارید حتی تو حیاتمون درختا شکوفه زدن     ولی امروز صبح بیدار شدیم دیدیم کلی برف باریده منو بابات عاشق برف و بارونیم کلی ذوق کردیم ...
17 اسفند 1391

از طرف نی نی

شروع تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!!   اظهار وجود هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! ف...
13 اسفند 1391

نگرانی مامان بابا

پسر گلم دیروز خیلی منو باباتو نگران کردی از صبح که از خواب بیدار شدیم ساکت و آروم بودی اصلا هم تکون نخوردی تا شب جوری شد شبونه زنگ زدم به دکترم اونم بهم گفت فردا بیا الانم یه شربت شیرین بخور به پهلوی چپ بخواب.خلاصه بابایی رفت آب میوه خرید خوردم بعد فشارمو گرفت دیدیم که فشارم خیلی پایین بوده و دلیل کم تحرکیت این بوده. خلاصه کلی آب میوه خوردم شب که خواستم بخوابم دیدم نفس مامان داره تکون میخوره. کلی با بابا نیما ذوق کردیم. تا صبح تکون خوردی و نذاشتی بخوابم ولی خدارو شکر که تکون خوردی پسر گلم.دوستت دارم ...
13 اسفند 1391

پایان 32 هفتگی

.     : آراد جان تا این لحظه ،   7 ماه و 12 روز و 0 ساعت و 28 دقیقه و 1 ثانیه تو دل مامانشه ٣٢ هفتگیت امروز تموم شد عزیزم.(٨/١٢/١٣٩١)   ...
9 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آراد می باشد